کد مطلب:153850 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

حسین و ام سلمه
ام سلمه وقتی شنید كه حسین عازم عراق است با گریه و زاری به حسین عرض كرد: فرزندم مرا با رفتن به عراق محزون و اندوهناك مگردان، كه از جدت رسول خدا (ص) شنیدم فرمود: یقتل ولدی الحسین بارض العراق فی أرض یقال لها كربلا. «فرزندم حسین در عراق در زمینی كه كربلا نامیده می شود كشته خواهد شد» و خاك قبر تو را كه رسول خدا به من داده در شیشه ای نگهداشته ام.

حسین (ع) فرمود: مادرم می دانم كه كشته می شوم و سرم را از بدن جدا می كنند و


خدا خواسته است حرمم را در شهرها ببیند و اطفالم را بعضی سر بریده و بعضی اسیر در قید و بند باشند و هر چه كمك بطلبند كسی را نیابند كه آن ها را یاری كند ام سلمه صدایش را بگریه بلند كرد و عرضه داشت: وا عجبا فاین تذهب و انت مقتول. «شگفتا پس كجا می روی با این كه می دانی كشته خواهی شد؟»

حسین كه به مرگ لبخند و بزندگی نیشخند می زند و زیستن با ذلت را ننگ و عار می داند و مرگ با افتخار را بر زندگی ذلت بار ترجیح می دهد می فرماید:

مادرم، اگر امروز نروم فردا خواهم مرد و اگر فردا نمیرم روز بعد باید بمیرم، از مردن گریزی نیست، من روزی را كه در آن روز كشته می شوم، و ساعتی را كه در آن ساعت كشته می شوم و قبری را كه در آن مدفون می گردم می شناسم چنانكه ترا می شناسم و آن را می بینم چنانكه ترا می بینم [1] .


[1] حياة الحسين ج 3/ ص 32 - نفس المهموم ص 165 - اثبات الوصيه ص 162 - ينابيع ص 337.